سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، انگشت نما شدن در عبادت و انگشت نماشدن در برابر مردم را ناخوش می دارد . [امام رضا علیه السلام]   بازدید امروز: 7  بازدید دیروز: 4   کل بازدیدها: 15413
 
عشق ابدی
 
ازادی بیان
نویسنده: سید علی اکبر حسینی(پنج شنبه 85/11/12 ساعت 10:30 عصر)

حرف دل

درجامعه آزادی خواهی فوران می‌کند، همینطور، اعتقاد به انسان، احترام به نظرات دیگران، فراموش کردن تعصب و از همه مهمتر، احترام به حقوق دیگران، مخصوصاً از طرف آن‌ها که دائم از دموکراسی می‌گویند و روی پیراهنشان از شدت علاقه به آزادی، کبوتر سپید می‌چسبانند. باور نمی‌کنید؟ خوب نگاهی به اطرافیانتان بیندازید، شاهد مثل یکی خودشما .در کشوری که شعارش آزادی و آزادی خواهیست ، ببین چگونه زد ارزشها را به عنوان آزادی به خورد جوانانمان می دهند و آنان راکه در پاکی و معصومیت نمونه هستند، بدون اینکه خودشان آگاه باشند با امید دست یابی به آزادی و رهایی از . . . به اصارت خود در اورده اند ،نمی دانم جوابگو چه کسی باید باشد،سکوت اگر مصلحت است تا کی ؟ کار ما شده مصداق صادق آن . . . دیوانه و چاه ! خیلی وقت بود دلم می‌خواست این فوران آزادی‌خواهی را در این دوره‌ی تاریخی، در این دنیایی که باعث خرسندی‌ خیلی‌هاست، جایی ثبت کنم،  تنها چیزی که مانع شده بود که این همه درد را در سینه خود محبوس کنم این بود که می دانستم دیگر گوشی برای شنیدن این حرفها با قی نمانده ،ولی دیگر نمی توانم بیش از این تحمل کنم باید طوری حرفهایم را که از درون نا بودم می کرد بیرون می ریختم ، وقتی می بینم که خون شهیدانمان به همین راحتی پای مال می شود ،وقتی می بینم نا ئب امام زمانمان چگونه مثل مولایش مظلوم واقه می شود با خود می اندیشم که دیگر سکوت کافیست، باید ما هم در این زمان کار زینبی کنیم تادر برابر  برادرانمان که کار حسینی کردند در فردای قیامت شرم سار نباشیم؛   خبری نیست! هیچ خبری نیست، ما در نهایت تاریکی ایستاده‌ایم؛ چطور می‌توان خیزی به سوی روشنی برداشت وقتی انسان‌هایی که به نوعی نیروی مولد این جامعه‌ی گرد و خاک گرفته حساب می‌شوند، خودشان در عمق تاریکی لم داده‌اند؟

 

ما اگر چه گاهی با صدای بلند ادعا می‌کنیم که هر آنچه برای زندگی در دنیایی مدرن و آزاد نیاز است را آموخته‌ایم و با صدای بلند بر سر صاحبان بعضی اندیشه‌ها فریاد می‌کشیم، اما سر بزنگاه، چه آسان خودمان را لو می‌دهیم!

نمی‌خواستم به نتیجه‌ای ناامیدکننده برسم، اما رسیدم. اگر چه اینطور تصور می‌کنم که اگر روزی، این واقعیت تلخ را بپذیریم، آن روز خود نقطه‌ی آغاز با شکوهی خواهد بود. در ضمن باید صادقانه بنویسم، که خودم را به هیچ وجه از دیگران جدا نمی‌دانم، چرا که خیلی وقت پیش، این نقطه‌ ضعف را در خودم کشف کردم و خفه شدم!

این حرف‌ها صادقانه بود،‌ اگر خواستید باور کنید و اگر هم نخواستید باور نکنید، هر کس هم دوست داشت متهم کند.

مقدمه

همیشه کسانی بوده اند ، که پاک ترین و زیباترین مفاهیم را ابزار رسیدن به خواسته های پلید خود قرار می داده اند . " آزادی " از جمله والاترین موهبت های خداست که متأسفانه امروزه به ابزار تبلیغاتی و وسیله ای برای افزایش قدرت های سرمایه داری تبدیل شده است . استاد مطهری با بینش ژرف و الهی خویش ، جریان سوء استفاده از آزادی را در راستای سیطره روح غربی و در هم کوبیدن فرهنگ اصیل شرقی می دانند و معتقدند : "

 آزادی تابلوی زیبایی است که به نام آن بدبختی های فراوانی به بار آمده است . بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی ، تمام سلب آزادی ها ، سلب حقوق ها و بردگی ها را دارد " . در پناه آزادی ، آزادی را می کشند ، چنان که گفته اند : " ای آزادی به نام تو در دنیا چه جنایت ها که نشد . "مقتضیات زمان ، مانند " آزادی " از کلماتی است که مخصوصاً در مشرق زمین سرنوشت شومی داشته است و اکنون به شکل یک ابزار استعماری کامل برای در هم کوبیدن فرهنگ اصیل شرق و تحمیل روح غربی در آمده است . چه سفسطه ها که به این نام صورت می گیرد و چه بدبختی ها که با این تابلوی قشنگ تحمیل می گردد . بزرگ ترین تیشه ای که بر ریشه اخلاق زده شده است ، به نام آزادی و از راه همین تفسیر غلطی است که از آزادی شده است . اهمیتی که مفهوم آزادی بشر در بحث های دینی و فلسفی دارد و از سویی سوء استفاده هایی که از این مفهوم شده بحث از آزادی و تبیین و حد و مرز آن را اهمیت می بخشد . پیش از آن که به مبانی استاد در بحث آزادی بپردازیم ، باید دانست که آزادی از لحاظ نظری و عملی همیشه محدود است و آزادی افسار گسیخته نه تنها مطلوب نیست ، بلکه اساسأ محال و نا ممکن است .

وقتی از حدود آزادی سخن می گوییم ، ممکن است برخی بر آشوبند که محدود کردن آزادی با حقوق تکوینی بشر منافات دارد و با حقوق بشر ناسازگار است ، ولی حقیقت آن است که خود نظام تکوین ، آزادی را محدود کرده و آزادی افسار گسیخته را نا ممکن ساخته است . از لحاظ نظری و عملی نیز هیچ مکتبی آزادی بی حد و حصر را تجویز نمی کند . بحث هایی که میان فیلسوفان در زمینه حق آزادی مطرح است ، در مورد معیار تحدید آزادی است . در واقع ، همگی آنان بر اصل محدود بودن آزادی و لزوم منع برخی از آزادی ها توافق دارند و صرفاً در مورد میزان محدودیت و معیار آن اختلاف نظر وجود دارد .

 بسیاری از واقعیت ها در بطن نظام تکوین نهفته است که محدودیت آزادی را ضروری و اجتناب ناپذیر می کند :

1-انسان به طور ذاتی محدودیت های وجودی فراوانی دارد که دایره رفتارهای او را تعیین می کنند . نیازهای جسمی و روحی انسان هر کدام قید و بندی برای آزادی مطلق انسان هستند .

2-انسان موحودی مدنی است و زندگی جمعی به طور ضروری ، موجب اعمال محدودیت بر رفتارها و تعدیل خواسته های بشر می شود . جامعه بدون محدود کردن رفتار آدمی دوام نخواهد داشت .

3-از همه مهم تر آن که انسان در درون خویش خواسته های گوناگونی دارد که تحقق بخشیدن به همه آنها ناشدنی است . از این رو ، انسان مجبور است تا به انتخاب خویش ، برخی از خواسته هایش را به بند کشد تا بتواند خواسته های دیگر را برآورده سازد و به استعدادهایش تحقق بخشد .

در مکتب لیبرالیسم صرفأ به محدودیت هایی توجه شده است که از ناحیه زندگی جمعی بر آزادی انسان تحمیل می شود و این به دلیل دیدگاه انحصاری مکتب لیبرالیسم در زمینه وجود شناسی است . پیش از اینکه این نکته را به تفصیل بررسی کنیم لازم است نگاهی کلی به حدود آزادی در این مکتب بیندازیم تا بتوانیم تفاوتهای اساسی حدود آزادی در لیبرالیسم و حدود آزادی در اسلام را بررسی و تبیین کنیم . به طور کلی می توان گفت : لیبرالیسم ( آزادی خواهی ) مکتبی است که در آن هر رفتاری تا زمانی که زیانی به دیگران نرساند ، جایز است و حتی مصالح انسانی خود فرد نیز برای رفتار او محدودیتی ایجاد نمی کند .در غرب ، کسانی هم چون ماکیاولی و نیچه توجیه گر حاکمیت اجبار و زور هستند . درمقابل ، پایه گذاران لیبرالیسم مانند جان استوارت میل ، بر آزادی با کم ترین محدودیت ، تأکید دارند . میل در " رساله درباره آزادی " می نویسد :                      

ما باید آزاد باشیم که نقشه زندگانی خود را به هر نحوی که متناسب با خصلتمان بود بکشیم و هر طوری که دلمان خواست کار کنیم ، تنها به این شرط که مسئول عواقب اعمال خود باشیم و تا موقعی که آن اعمال ضروری به هم نوعان نمی زند – حتی در مواردی هم که نحوه رفتارمان در نظر دیگران ابلهانه ، سرسخت یا اشتباه جلوه کند – باید از کار شکنی های مخالفان مصون و در امان باشیم .

شهید مطهری با تأکید بر مبانی ناب توحیدی ، با لیبرالیسم که مکتبی مادی و مبتنی بر اومانیسم ( انسان گرایی ) است به شدت مخالفت کرده اند . از نظر ایشان : مفهوم آزادی به آن معنا که فلسفه های اجتماعی غرب اعتقاد دارند ، با آزادی به آن معنی که در اسلام مطرح است تفاوت عمده و بنیادی دارد ... .بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معنای اینکه انسان آزاد آفریده شده ، این است که به او خواست و اراده داده شده است و این میل و خواست و اراده باید محترم شمرده شود ، مگر آن جا که با خواسته های دیگران در تضاد باشد و آزادی اراده های دیگران را به خطر اندازد . افزون بر آزادی ها و حقوق دیگران ، صالح والای خود فرد نیز می تواند آزادی او را محدود کند

. اصل آزادى

طرفداران این سیستم اخلاقى از آن جهت به این اصل که تکیه گاه و اساس اصلى حقوق فردى بشمار رفته , تکیه کرده اند که به گمان آنها این سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعى مى باشد زیرا به عقیده آنها آزادى جنسى یکفرد به حقوق دیگران ضربه نمى زند , فقط آنجا که پاى فرزند و اطمینان پدرى و فرزندى به میان مىآید , حق شوهر پیدا مى شود و لازم مى گردد که زن از باردار شدن از غیر شوهر قانونى خود , خوددارى کند , و تا زمانى که وسائل ضد آبستنى در کار نبود لازم بود براى صیانت این حق مرد , زن عفاف و تقوا را رعایتکند تا نسبتبه شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنین ضرورتى در کار نیست.

علیهذا در اینجا درباره دو قسمت باید تحقیق شود : یکى اینکه آزادى را جز آزادى دیگران و لزوم رعایتآنها نمى تواند محدود کند , دیگر اینکه روابط جنسى از ناحیه اطمینان پدر و فرزندى , با اجتماع و زندگى عمومى و حقوق اجتماعى ارتباط ندارد . اما قسمت اول باید ببینیم آن چیزى که آزادى را باصطلاح حق مسلم بشر قرار مى دهد چیست ؟ بر خلاف تصور بسیارى از فلاسفه غرب آن چیزى که مبنا و اساس حق و آزادى و لزوم رعایت و احترام آن مى گردد میل و هوى و اراده فرد نیست , بلکه استعدادى است که آفرینش براى سیر مدارج ترقى و تکامل به وى داده است , اراده بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهاى عالى و مقدسى که در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در میبلا ترقى و تعالى بکشاند , اما آنجا که بشر را به سوى فنا و نیستى سوق مى دهد و استعدادهاى نهانى را به هدر مى دهد احترامى نمى تواند داشته باشد , ما در آینده انشاءالله مستقلا و به طور تفصیل تحت عنوان انسان و آزادى مسئله آزادى را طرح خواهیم کرد , اینجا همین قدر یادآورى مى کنیم که بسیار اشتباه استاگر خیال کنیم معنى اینکه انسان آزاد آفریده شده این است که : به او میل و خواست و اراده داده شده است , و این میل باید محترم شناخته شود مگر آنجا که با میل ها و خواستهاى دیگران مواجه و معارض شود و آزادى میل هاى دیگران را به خطر اندازد , ما ثابت مى کنیم که علاوه بر آزادیها و حقوق دیگران , مصالح عالیه خود فرد نیز مى تواند آزادى او را محدود کند .

بزرگترین تیشه اى که به ریشه اخلاق زده شده به نام آزادى و از راه همین تفسیر غلطى است که از آزادى شده است !

وقتى که از آقاى[ ( راسل](سؤال مى شود آیا خود را به هیچ یکاز سیستمهاى اخلاقى مقید مى دانید ؟ جواب مى دهد : آرى , ولى جدا ساختن اخلاق از سیاست کار دشوارى است , به عقیده من علم اخلاق بایستى بدین طریق عرضه شود : فرض کنید زیدى بخواهد فلان عمل را که براى خودش مفید بوده و در عین حال به همسایگانش زیان مى رساند انجام دهد , اگر زید بدین طریق براى همسایگان خود ایجاد مزاحمت کند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت[ : ( ما به هیچ وجه موافق نیستیم باید کارى کرد که او سوء استفاده نکند]( بنابراین ملاحظه مى شود که کار ما به یک امر جنائى مختوم مى گردد و این قضیه کاملا منطقى و عقلانى است , روش اخلاقى من عبارت از ایجاد هماهنگى بین منافع عمومى و خصوصى افراد اجتماع مى باشد ( 1 ) .

این روش اخلاقى از لحاظ عملى بودن کمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست, آقاى راسل در اخلاق , مقدساتى را به رسمیت نمى شناسد , معانى و مفاهیمى که انسان آنها را برتر از منافع مادى شخص خود بداند و به خاطر آنها میل و خواست و اراده خود را محدود کند سراغ ندارد , اخلاقى را که مبتنى بر چنین معانى و مفاهیم باشد اخلاق[ ( تابو]( مى خواند , یگانه چیزى را که مقدس مى شمارد آزادى خواست و اراده و میل است , آزادى اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل , قابل تحدید مى داند , آنگاه گرفتار این بست مى شود که در این صورت چه قدرتى مى تواند آزادى شخص را محدود کند و او را در مقابل آزادیهاى دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید . مى گوید : قدرت منع و جلوگیرى دیگران , مى گوید : من که به خاطر منافع خودم مى خواهم منافع دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یکدیگر اتفاق خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفتو من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگ خواهم کرد .

آقاى راسل مى خواهد با این بیان منافع خصوصى را حافظ و نگهدار حقوق عمومى معرفى کند , همین جا است که عقیم بودن فلسفه اخلاقى او روشن مى گردد.

بدیهى است اگر فرض کنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههاى اجتماعى داراى قدرت و همیشه افراد و گروهها , آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز مى باشند و همیشه یک فرد که داراى قدرت کمترى است تصمیم مى گیرد علیه منافع اکثریت گام بردارد , البته در این صورت فرضیه آقاى راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها داراى قدرت مساوى هستند ؟ آیا همیشه کسانى که مورد تجاوز قرار مى گیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اکثریتتصمیم مى گیرد ؟ متجاوز تا به زور و قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمى زند .

اخلاقى که آقاى راسل پیشنهاد مى کند قادر است تنها به ضعیفان توصیه کند که از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نکنند اما قادر نیست زورمندانى را که علیه ناتوانان اتفاق مى کنند و اطمینان دارند که مى توانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترک تجاوز توصیه کند چونکه طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقى نیست . زیرا آنها ضرورتى نمى بینند که منافع خصوصى خود را با منافع عمومى هماهنگکنند . این فلسفه اخلاقى بهترین توجیه کننده حق زورگوئى و دیکتاتورى است , عجب این است که آقاى راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهى و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه اى که براى اخلاق ساخته استپایه هاى دیکتاتورى را استحکام مى بخشد . در فلاسفه غرب از این نمونه ها باز هم هست که فیلسوفى فلسفه اش یک جور حکم میکند و شعار زندگیش طور دیگر .((ادامه دارد))

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دلایل این همه جسارت
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
زمستان 1385

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
عشق ابدی
سید علی اکبر حسینی
آدمی پرحرف و منطقی هستم دوست دارحادثه و عاشق ولایت کمی احساساتی پر اراده ومستحکم

|| لوگوی وبلاگ من ||
عشق ابدی

|| لوگوی دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو